خدایـــا!
بیا قدم بزنیم...
سیـگار از من!
بــاران از تو
امشب خيلي دلم گرفته...
خدایـــا!
بیا قدم بزنیم...
سیـگار از من!
بــاران از تو
امشب خيلي دلم گرفته...
میدانم آخر یک روز مرا لمس خواهی کرد . . .
ولی حیف !
حیف که سنگِ قبرِ من احساس ندارد . . .
خدايا!
پشت حصار تكرار خطاهايم بنويس:
(جواني)
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!
دختر: توباز گفتی ضعیفه؟
این همه دوری واسه چی ؟؟؟
سخـت اسـت
سهـم ِ من از تـو
یـک نگـاه باشـ د
آن هم از دور . . .
بغض کردم و گفتم :
” زن که باشی . . . ” گاهی بی دلیل اشک می ریزی ،
و با تمام تلاشت ، ریز ریز خرد میشی . . . !
آروم آروم اشکامو پاک کرد و با صدای خسته گفت :
” مرد که باشی . . . ” بیشتر و بیشتر تلاش میکنی ،
توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت : می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
.
.
.
بدترين درد آن است
که برای توقف ريزش دانه های اشکت
لبخند بزنی.....
همیشه دوست داشتم ابر باشم
چون ابر انقدر شهامت داره
که هر وقت دلش میگیره
جلوی همه گریه کنه
بهش بگـــــی دوستش داری
پـــــررو میـــــشه و میــــره
بهش نگی دوستش داری
نــــاامیــــد میشه و میره
بهــــــش محـــبــــــت کنــــــی
...خوشی میزنه زیر دلش و میره
بــــهـــــــش مـــحبــــت نــــــکنـــــی
از یکی دیگه محبت میگیره و میره
خــــلاصــــــه اومده که بره
خودتــــو خــســتــه نـــکن .........
غــيـــــرت دارم روي خـــاطـــراتـــمــــــــــان
بــــراي هــــر کــســـــي تــعـــريــفــشــــان نــمـــي کــنـــــــــــم
"" تــــــــــــــــــــــو "" فــقـــط مـــَــــرد بــــاش و انــکــــــــارشـــان
نــکـــن ...!!!
شَـــرمـــســـارم کـــه بــِـخـــوام نـــِـــگـــات کــُـنـــم ....
با صـــــِــــــدای گـُــنــَـهـــکـــارم صـــِــــــدات کـُــنـــم ....
امـــا ایـــنـــو بــِـدون آقــــا تـــا آخـَــر عـُــمـــر دوسـِــت دارم ...
گـــــــــــــــــــذشت اون روزا توُ حرفا بودی حرفِ اولــــــــــــــــــ ...!!!
آدم هــا بـراي هــم سنگ تمــام مـي گذارنــد
.
امــا نـه وقتــي کــه در ميانشــان هســتي
.
آنجــا کــه در ميــان خـاک خوابيــدي
از خــدا پنهــون نــيست...
از تــو هــم پنــهون نيــست...
مــيدونم که مــيدوني ..
دور و بــرم پـُـره از اين و اون...
اما هيــچکس بــرام " تو " نمــيشه...
اينــو مي فــهمي؟؟؟
ميــتوني درک کــني که هــمه ميــخوان جــاي تــو رو بــگيرن؟؟؟
گریه
فریاد
سیگار
مشروب
.
.
اینها همه برای زخم های سطحی ست
وگرنه زخم که کاری باشد
مثل من میشوی!
مینشینی
نگاه میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی و...
یک لبخند تلخ ...................
نـــــه. . !
الــآن نــــه . . !
فعلـــاً دورتــــ شلوغــــه. .
به زندگیه من پوزخند نزنین !!
من هم روزی کسی را داشتم که با تمام وجود صدایم میکرد “عشقم”
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم
اگر نباشی .....!
روزهاى بارونى رو خیلى دوست دارم
معلوم نمیشه منتظر تاکسى هستى یا آواره خیابونها ؟
بخار توى هوا مال سرماس یا دود سیگار ؟
خیسى روى گونَت مال اشکاته یا دونه هاى بارون ؟؟
من به خودم مثل یک مداد رنگی نگاه می کنم
شاید رنگ مورد علاقه تو نباشم
اما میدونم روزی برای کامل کردن
نقاشی ات به من نیاز پیدا خواهی کرد
چقدر سخته
گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و
هزار بار تو خودت بشکنی و
اونوقت آروم زیر لب بگی:
گل من...
باغچه ی نو مبارک
تک و تنهــام زیر بــارون ... تــر شده چشــم خیــابون ...
این هــوا دونفــره ست ! بی تــو نمیشـــه ...
خـــودت ُ بــرســــون !
مـــی خـــواهـــم داستــانـــی از علاقــــه ام بـــه تــــو را بنـویســم
یـــکی بـــــود ، یــــکی …
بــی خیال……..!!
خــــلاصـــه اش میشود اینــــــکـه :
دوستـت دارم ، اما آخرش تو ترکم کردی....!!!
خدا یه روزی هم این "روزا"تموم میشه اونوقت میام پیشت
دست میزارم رو شونت و میگم
........"طاقتو" داشتی..........؟؟؟؟؟؟؟؟
همیشه آخرین سطر برایش مینوشتم
" روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد "
می نوشتم
" روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم ، که هنوز دوستم داشته باشی "
می نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز برایِ شما مینویسم
یقینا آمده است
ولی روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم
در همین حوالی کسانی هستند که
تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند
اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند ...!!
هــــوس کردم بازم امشــــــب زیر بارون توی خیابون
به یادت اشــــک بریزم طبق معمـــول همیشه
آخه وقتــــی بارون مـــیــاد رو صورت یه عاشـــــق مثـــــل مـــــــــن
حتی فرق اشــــک و بـــــارون دیگه مــــــعلوم نمیشــــــه
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار خیانتش همه وجودت له شده ....
تعداد صفحات : 8