آرام تر سکـــــوت کن...!
صدای بی تفـــــــاوتی هایت آزارم میــــــــدهد
آرام تر سکـــــوت کن...!
صدای بی تفـــــــاوتی هایت آزارم میــــــــدهد
رفتنت...
به "سگ" استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !!!
من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!
این روز ها حرفی برای گفتن ندارم
اما اشک های زیادی برای ریختن دارم
درد دارد در تمام طول زندگییت بکوشی شاه شوی...
ناگاه بفهمی بی بی دلت دلداده یک سرباز است
دوســت داشـــتــن که شـــاخ و دم نــدارد !
اگـــر داشــت . . . مــن دیــو کــوچـکی بـودم
که . . . عاشـقانـه تــو را دوســت دارد . . .
بی هدف قدم زدنِ پسرها مثله گریه کردنِ دخترهاست ...
تصــمیم گرفــتم آنـــقدر کمــیاب شوم
تا شــاید دلـــی بــرایم تــنگ شــود
ولی افــــسوس… فـــراموش شــــــدم
سلامتی اوناییکه خودشون سنی ندارن
ولی
روزگار دلشون پیر کرده ...
صدا ، رفت ...!!
تصویر ، رفت ....!!
.
.
آقـای ِ شهـردار ... بـگوییـد ایـن قـدرعـوض نکـننـد ...
رنـگ و روی ِ ایـن شــــهرِ لـعنتـی را ...
ایـن پیــــاده رو هـا ...
میـدان هـا ...
رنـگ و روی ِ دیـوار هـا ...
نَـیـا بـاراטּ
عـاشـقـانـه اش نَـکـטּ
مَـטּ و او مـا نَـشُـבیـمـ . . .
یکطرفه بودن همه چیز را نابود میکند . . .
از خیابانش گرفته . . .
تا رابطه اش . . . !
جوان خسته بود
لب پشت بام نشست
سيگاري دود کرد
پک اخر را که کشيد
به جاي ته مانده سيگآر
خودش را به پايين پرت کرد
جوان خسته بود
حافظه ی آدم های غمگین قوی است
می دانند
کجای کدام خیابان
امروز با تمام دنیا قهرم !
اما...
اگر تو صدایم کنی بر میگردم
با همان حماقت و سادگی ام میگویم:
جــــانــــم .........
خـدايا
دستى را در دستانم قرار بده
كه پاهايش با ديگرى پيش نرود...
میدانی؟
به رویت نياوردم
از همان زماني که به جاي ” تو ”
به ” من ”
گفتي ” شما ”
فهميدم پاي ” او ” در ميان است!
من
جنگ نـرفتم ! اما زیاد جنگیدم
جانباز نیستم ! اما زندگیمو باختم
هیچ کوچه ای به اسمــم نیستــــ ! اما زیاد آواره ی کوچه ها بودم
لباسِ خاکی نپوشیدم ! اما لباسام زیاد خاکی شده
ترکش نخوردم ! اما زیاد ترکم کردن ...
اين كه كنارش باشی
و اون تورو نبينه ، پيرت مي كنه
گاهي اوقات بايد خودتو ازش بگیری
تا بدونه اون چیزی که داشته و قدر ندونسته
و با بی تفاوتی ازش گذشته
دیگران حسرت داشتنش رو میخوردن.....!
همیشه شیرین نباش....!
.
.
.
.
سرفه هایم خشک است مثل مردی که
سیگارش را عوض کرده باشد
یا زنی که معشوقاش را ...
آدمها برای یکدیگر
نقش سیگار را بازی میکنند!
همدیگر را می کِشند
لذت می برند
دود می کنند
تمام می کنند
و بعد از اندک زمانی
سیگاری دیگر
حمام رفتن را دوست دارم چون تنها جاییست
که با آرامش زیر دوش آب گرم
با بخار تنهایی هایم نخ به نخ سیگارهایم را
روشن می کنم
رو پاکت سیگار نوشته بود
سیگار برای شما و اطرافیانتان زیان آور است
تو دلم گفتم: تو یه نفر اطراف من پیدا کن
قول میدم به خاطر اونم که شده سیگار رو ترک کنم
چه دلگرمم با تو ..
تو نه ..
تو که خیلی وقت است ... نیستی
سیگارم را میگویم
تعداد صفحات : 11